به گزارش شهرآرانیوز، یک تکه گوشتِ بیحرکت، تمام سهمش از زندگی در سالهای جوانیاش شده است. با لکنتزبانی که بعداز حادثه در محیط کار سراغش آمده، از رنجهای تمامنشدنی میگوید. «حامد» ٩سال پیش، از داربست ساختمانی درحال ساخت در وکیلآباد مشهد سقوط کرد.
«جواد»، کارگر دیگری است که همانند حامد، ایمننبودن کار، بلای جانش شد و از یک قدمی مرگ عبور کرد. چهار سال پیش، در یک صبح بهاری، جواد، سارای بازیگوشش را در آغوش گرفت و قول داد عصر که از سر کار برگشت، پدر و دختر دستدردست هم تا پارک محله بروند و سارا دل سیر، تاب و سرسره بازی کند، اما آن عصر روز بهاری هیچوقت نرسید. دستهای پدر برای همیشه سر کار جا ماند و آرزوی سارا هم برای نوازش و لمس دستهای پدر و در آغوشگرفتنش، جایی در خاطرات کودکیاش ماند. دستهای پدر، در دستگاه پرس کود، گیر کرد و تا ساق دستش قلم شد.
سرنوشت «مهدی» با این کارگران آسیبدیده فرق داشت. صبح، مادر کت و شلوار دامادیاش را تنش کرد تا برای کوتاهکردن شلوار، خودش پای چرخ خیاطی بنشیند. مهدی رفت و دیگر بازنگشت.
زندگیاش با اتصال برق، برای همیشه از جریان ایستاد. مادر آن روز با حوصله شلوار را اندازه کرد و دوخت، اما هرچه چشم به در دوخت، خبری از مهدی نشد. فقط چند روز تا شب دامادیاش مانده بود که تدارکات عروسی، برای مجلس عزایش خرج شد.
حاجخانمعباسی همین یک پسر را داشت و یک عمر با خیاطی و خون و دلخوردن، بزرگش کرده بود. سهسال از این حادثه گذشته است، اما وقتی سراغ مادر رفتیم، گریه امان نداد تا، چون و چرای حادثه اتصال برق و پرتشدن پسر از ارتفاع حین کار را برایمان تعریف کند.
چراغ زندگی «علیرضا» هم مثل مهدی، در اوج جوانی با یک حادثه تلخ در محیط کار برای همیشه خاموش شد، با این تفاوت که از شب دامادی او یکسالونیم گذشته و تازه پدر شده بود. سقوط دستگاه بالابر مصالح، مهدی را از زندگی ساقط کرد و نوعروس یکساله ماند با نوزادش.
قصه این کارگران به همین چند تراژدی ختم نمیشود. صحبت از داستان غمانگیز فوت و آسیبدیدگی کارگران و آمار زیاد حوادث ناشی از کار است که نه فقط خانواده این چند نفر را، بلکه تنها در سال گذشته خانواده ۸۹۰ کارگر ایرانی را داغدار کرد. آمار آسیبدیدگی هم بماند، زیرا از چندهزارنفر در سال هم گذشتهاست. در ادامه، پای صحبت برخی خانوادههای کارگران آسیبدیده و فوتی نشستهایم که زخم دیده این معضل هستند.
٩سال رنج
انتهای سیدی، اولین مقصد ماست که برای شنیدن صحبتهای خانواده «حامد»، راهی شدهایم. در خانه را مادر به رویمان میگشاید. حامد روی تختافتاده و با پلکزدن، گویی خوشامد میگوید. دستهایش تاخورده روی قفسه سینهاش بیحرکت هستند. پاها نحیفتر از بالاتنه شدهاند و قدرت ایستادن ندارند. حامد هوشیاری کامل دارد، اما بخشی از عصبهایش از کار افتاده است؛ برای همین زبانش را یارای سخنگفتن نیست. شمردهشمرده و با لکنت زبان صحبت میکند. با کمک مادرش، کموبیش حرفهایش را متوجه میشویم. مادر کنار تخت نشسته است و بین حسرت و اندوه از روز حادثه تعریف میکند: ٩سال پیش، پسرم در یک ساختمان چهارطبقه بنّایی میکرد که از داربست افتاد. یک سال و دوماه در کما بود. بعد از کما، تازه عملهای جراحی دستها و پاهایش شروع شد. ١١بار عمل شده است، اما باز هم نه دستها و نه پاهایش توان حرکت ندارند. سه وعده غذایش را مثل یک بچه دهانش میدهم، برای دستشویی لگن زیر تختش میگذارم. ٩سال افتادن روی تخت کم نیست. چند بار زخم بستر گرفت و هر بار چندین ماه طول کشید تا خوب شد. یک مادر مگر چند سال زجر کشیدن و افتادن فرزند در بستر بیماری را میتواند طاقت بیاورد؟
عروسم پای مرد علیل ماند
بغض مادر میترکد. بین اشکهایش، از دردهای ناتمام زندگی پسرش بعداز سقوط از داربست و آسیبدیدگیاش میگوید: همسرش چهارماهه باردار بود که این اتفاق افتاد. حالا نوهام کلاس دوم ابتدایی است. همه سالها پدرش را در بستر بیمار دیده. خدا را شکر عروس خوبی داشتیم. میتوانست پای مرد علیل نماند و دنبال زندگیاش برود، اما در این زندگی با این همه رنج ماند و برای فرزندش مادری میکند. هفتهای چند روز هم مراقبت از حامد را عهدهدار شده است.
از عهده هزینههای درمان برنمیآییم
مادر این کارگر بین صحبتهایش از هزینههای درمانی کارگران آسیبدیده و پاسخگو نبودن بیمه هم گلایه میکند و میگوید: دکتر مدام فیزیوتراپی برای پسرم تجویز میکند، اما یک جلسه، دو جلسه و یک هفته دوهفته نیست که بتوانیم از عهده این مخارج بربیاییم. هر جلسه ۳۰۰ هزارتومان هزینه دارد و باید او را هفتهای سهبار فیزیوتراپی ببریم. نمیتوانیم از عهده این مخارج برآییم؛ بههمیندلیل خودمان در خانه دست و پاهای پسرم را ورزش میدهیم تا وضعیتش از این بدتر نشود.
چند فنر بستهشده به تخت را نشانمان میدهد که ابداع خودشان برای انجام حرکات فیزیوتراپی در خانه است. او در پاسخ به این سوال که، «مگر هزینههای درمان را کارفرما بعد از حادثه سقوط از داربست تقبل نکرده است؟» میگوید: پسرم بیمه تأمین اجتماعی بود. برای همین او را بعد از حادثه به بیمارستان فارابی برده بودند که هزینهای ندارد یا حداقل هزینه را دریافت میکنند. یکسال و دوماه در همین بیمارستان در کما بود. در این مدت، کارفرما پیگیر حالش بود و میگفتند اگر هزینهای دارد، پرداخت میکنند. اما حالا ٩سال گذشته است. کدام کارفرما حاضر است تا پایان عمر، خسارت درمان کارگرش را پرداخت کند؟ ازطرفی بیمه نیز همراهی نمیکند. فقط برای عملهای جراحی و داروها از بیمه استفاده میکنیم، اما هزینه یکروزدرمیان فیزیوتراپی با مبلغ زیاد را پرداخت نمیکند.
دستهایی که برای همیشه قطع شدند
نشانی بعدی، منزل «جواد»، کارگر سیودوساله آسیبدیدهای است که دو دستش را در محیط کار از دست داده است. این کارگر در یکی از شرکتهای صنعتی مشهد، پشت دستگاه پرس کود مشغول به کار بود که ناگهان دستهایش در دستگاه گیر کرد و قطع شد. این حادثه تلخ به سه سال قبل برمیگردد که هم دستهای جواد از بین رفتند، هم تواناییاش را برای کار تا آخر عُمر از دست داد. او میگوید: حتی کارهای ساده را هم با دستهای قطعشدهام نمیتوانم انجام بدهم، چه برسد به کاری که بخواهم از آن همانند گذشته نان زن و بچهام را دربیاورم. به غیر از کار، این حادثه، خیلی از آرزوهایم را هم با خودش دفن کرد. حتی دست بچههایم را نمیتوانم در دست بگیرم. از انجام کارهای عادی مثل رانندگی، نوشتن، برداشتن وسایل و... هم برای همیشه محروم شدهام.
با اصرار امضا گرفتند که شکایت نکنم
بین صحبتهای این کارگر از رنجها و دردهایی که میکشد، گلایههایش از کارفرما هم، کم نیست. او میگوید: بعداز گیر کردن دستهایم بیهوش شدم و وقتی چشمهایم را باز کردم، روی تخت بیمارستان بودم. وکیل شرکت در همان حال ناخوشم به بیمارستان آمد و اصرار کرد که یکسری برگه را امضا کنم. آن موقع حالم خوب نبود و گیج داروهای مُسکن بودم. با وعدههایی که به نقل از رئیس شرکت داد، برگهها را امضا کردم.
شرکت اصرار داشت که شکایت نکنم و آنها هزینه درمان و مبلغی را بهعنوان دیه بهصورت توافقی، به من بدهند. از روی ناآگاهی و ناچاری، چون پول بیمارستان را نداشتم، پیشنهادشان را قبول کردم. قرار بود شرکت ۱۵۰ میلیون تومان به عنوان دیه و تمام هزینههای درمانی به من بدهد و ماهیانه نیز هشت میلیون تومان از شرکت حقوق دریافت کنم. قبول کردم و رئیس شرکت در محضر تعهد کتبی برای رضایت از این حادثه از من گرفت. حالا چهار سال گذشته و نهتنها کل مبلغ ۱۵۰ میلیونتومان دیه توافقیمان را نداده است، بلکه حقوق ماهیانهام را هم حاضر نیست افزایش دهد، درصورتیکه قول داده بود سالیانه حقوقم را افزایش دهد.
حق و حقوقی که پایمال میشود
این کارگر ازکارافتاده، خطاب به دیگر هم صنفیهای خود تأکید میکند: کارگران، فریب وعدههای کارفرما و صاحبان کار را نخورند و در حوادث ناشی از کار، حتما برای گرفتن حق و حقوق خود از راه قانونی اقدام کنند. اگر از حق و حقوق کارگر اطلاع داشتم، این اشتباه را نمیکردم. بعدها فهمیدم که دیه ازدستدادن دو دست، بیش از دو برابر رقمی بود که کارفرما به من پیشنهاد داد و من رضایت دادم. بماند که دراینبین همان رقم توافقی را نیز هنوز کامل پرداخت نکرده است.
این کارگر، مستأجری است با دو فرزند قدونیمقد که حالا نه از پس مخارج هزینههای سنگین زندگی برمیآید و نه دستی برای کار دارد. از طرفی، همان مبلغ دیه را که میتوانست بخشی از مشکلات مالی زندگیاش را حل کند، از دست داده است.
فاجعه مرگ یک کارگر
بین کارگرانی که در حوادث ناشی از کار آسیبهای جدی دیدهاند، کارگرانی نیز هستند که دفتر زندگیشان براثر این حوادث بهطور کلی بسته شده است. «مهدی»، یکی از همین کارگران، ٢۵بهار بیشتر از عمرش نگذشته بود که درست چند روز مانده به مجلس عروسیاش، با اتصال برق در ساختمان نیمهکاره از طبقه سوم سقوط کرد و در دم جان باخت. او کارگر بخش تأسیسات ساختمان بود و حین کار، جانش را از دست داد.
همین چند وقت پیش بود که پزشکی قانونی کشور، در آماری از حوادث ناشی از کار، اتصال برق را سومین علت مرگ کارگران در محیطهای کاری اعلام کرد. مهدی هم جزو این کارگران بود که برق، تمام زندگیاش را گرفت. مادرش با آه و اندوهی که هنوز بعد از گذشت سهسال نتوانسته آرام بگیرد، بهسختی از روز حادثه تعریف میکند.
حاج خانم عباسی میگوید: سه دختر و همین یک پسر را داشتم. شوهرم بعد از گذشت چند سال از زندگی مشترکمان، زن دیگری گرفت. خرجی نمیداد. بهخاطر بزرگکردن بچهها و سروسامان گرفتنشان یک عمر پای چرخ خیاطی نشستم. مهدی تازه شده بود نانآور خانه. نمیگذاشت کار کنم. روز حادثه بعد از مدتها برای اندازهکردن کت و شلوار دامادیاش، پای چرخ نشستم. کارم تمام شد. لحظهشماری میکردم که برگردد و او را در لباس دامادی ببینم، اما هیچوقت برنگشت. این را که میگوید، دیگر گریه امانش نمیدهد که پی صحبتهایش را بگیرد.
کاش نظارت بیشتری برای رعایت ایمنی در محیطهای کار صورت میگرفت تا دل مادران کمتری از حوادث کار این چنین داغدار شود، یا کودکی یک عُمر بدون پدر بزرگ نشود و در حسرت داشتن بابا نماند.